در اتفاقات زندگی چقدر به خدا اعتماد داریم!!

در اتفاقات زندگی چقدر به خدا اعتماد داریم!!

تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان اب به یک جزیره دورافتاده برده شد او با بیقراری به درگاه خدا دعا می کردتا اورا نجات بخشد او   ساعت ها به اقیانوس چشم می دوخت تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی امد سر اخر ناامید شد وتصمیم گرفت کلبه ای کوچک بسازدتا ازخودووسایل اندکش محافظت کند روزی پس از انکه ازجستجوی غذا بازگشت کلبه کوچکش را دراتش دید دودبه اسمان رفته بود بدترین چیز ممکن رخ داده بود اوعصبانی واندوهگین فریاد زد: خدایا چگونه توانستی بامن چنین کنی؟

((قبل ازخواندن ادامه داستان لطفا کمی مکث کنید وخود را درشرایط این مرد قراردهید .شمادراین شرایط  چه عکس العملی نشان میدادید وچه میگفتید؟))

صبح روزبعد اوبا صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می شدازخواب برخاست انها امدند تا اورا نجات دهند مرد ازنجات دهندگان پرسید:چطور متوجه شدید که من اینجا هستم ؟ انها در جواب گفتند ما علامت  دودی که فرستاده بودی دیدیم.